سیب


حوای سیب های من

من به رویای تو جان دادم ..

و دست هایم را در فصل سرد خزان

خسته بر خاک دل تو دفن کردم

حسرت دیدار تو 

چشم هایم را از سیب ها گرفت

با خود می گویم سیب کالی بود


و نفس های تو سرخ

کاش می دانستی که تلخی آهنگ صدایم از چیست

کاش می دانستی