جانا سرى به دوشم و دستی به دل گذار
آخرغمت، به دوش دل و جان کشیده ام ...
#شهریار
مفتون خویشم کردی از
حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن حال را
کردی اگر پیدا بیا ...
از تو بگذشتم
و
بگذاشتمت با دگران ...
در انتظار تو بنشستم و
سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش
انتظار از من ...